« مبانی تولید پایدار محصولات کشاورزی در تایلند (1)» “ Fundamental of sustainable crop production ( S
کشاورزی و پایداری تولید :
1-1) نظریه کشاورزی پایدار( sustainable agriculture ) :
--- اخیراً واژه پایداری ( sustainability ) به صورت وسیعی در حوزه فعالیت های توسعه ای کاربرد یافته است امّا این کلمه حقیقتاً چه مفهومی دارد ؟ برطبق معانی لغوی ، کلمه پایداری را به محافظت از سعی و تلاش اشخاص برای تداوم بخشیدن و ممانعت از کاهش اثربخشی آن عنوان می کنند و در مبحث کشاورزی به چگونگی حفظ تولیدات با توجه به حفاظت از منابع پایه ای تولید مطرح می گردد . به عنوان مثال کمیته توصیه های تکنیکی ( Technical Advisory Committee ) از گروه مشاوره ای پژوهش بین المللی کشاورزی ( Consultative Group on International Agriculture Research ) با نام اختصاری TAC/CGIAR در سال 1988 میلادی عنوان داشته است که : « کشاورزی پایدار عبارت از مدیریت موفقیت آمیز منابع کشاورزی به منظور تغییر موفقیت آمیز نیازهای بشری با حفظ یا ارتقاء کیفیت شرایط محیطی و حفاظت از منابع طبیعی می باشد » . هر چند بسیاری از افراد ممکن است واژه پایداری را به مفهوم وسیع تری نیز بکار برند (Alexandratos-1988).
2-1) استدلال اکولوژیکی ( Ecologically sound ) :
-- کشاورزی پایدار موجب حفظ کیفیت منابع طبیعی و دمیدن تمامیّت نیروی زیستی ( vitality ) در آگرواکوسیستم ها ( agroecosystem ) از جمله انسان ها ، محصولات کشاورزی و حیوانات می شود و ارگانیزم های خاک را فزونی می دهد . بدینوسیله اطمینان کافی حاصل می شود که خاک به خوبی مدیریت گردیده و سلامتی محصولات ، حیوانات و انسان ضمن فرآیندهای زیستی ( biological processes ) به صورت خود تنظیمی ( self-regulation ) حفظ شده است . از منابع موجود محلی به خوبی استفاده می شود و از این طریق حداقل تلفات عناصر غذایی ، بیوماس و انرژی به وقوع می پیوندد ، از ایجاد آلودگی ها اجتناب می گردد و بیشترین تأکید بر بکارگیری منابع تجدید پذیر ( renewable ) به عمل می آید (Alexandratos-1988 ) .
3-1) جنبه های اقتصادی ( economically viable ):
– بدین معنی که کشاورز قادر به تولید محصول کافی برای خود مصرفی و یا فروش آنها برای کسب درآمد کافی جهت استخدام کارگر و پرداخت هزینه های تولید خواهد بود . جنبه های اقتصادی کشاورزی پایدار نه تنها بطور مستقیم بر عملکرد تولیدات مزرعه ای تأثیر گذار است بلکه بر روند اجرایی حفاظت از منابع طبیعی و به حداقل رسانیدن ریسک فعالیت های کشاورزی نیز اثربخش می باشند (Alexandratos-1988 ).
4-1) جنبه های اجتماعی ( socially just ):
– بدینصورت که تمامی منابع و نیروهای ( power ) موجود افراد جامعه از قبیل اراضی ، سرمایه ، کمک های تکنیکی و فرصت های بازار بکار گرفته می شوند و تمامی اشخاص از فرصت مشارکت برای تصمیم سازی ( decision making ) در جامعه و در مزرعه برخوردارمی گردند زیرا جامعه ناآرام و بی ثبات بعنوان تهدیدی برای تمامیت سیستم اجتماع از جمله کشاورزی است (Alexandratos-1988 ).
5-1) شخصیت انسانی ( humane ):
– چنانکه تمامی اشکال زندگی ( گیاهان ، جانوران و انسان ها ) محترم شمرده می شوند و شئونات بنیادی تمامی افراد تصدیق می گردند . ارتباطات و همکاری های مؤسّسات مختلف براساس ارزش های انسانی نظیر اعتماد ( trust ) ، شرافت و صداقت ( honesty ) ، اتکای بنفس ( self-respect ) ، همیاری ( co-operation ) و احسان ( compassion ) بنیان گذاری می شوند و سلامت روانی و اخلاقی جامعه از این طریق حفظ و پرورش می یابد (Alexandratos-1988 ).
6-1) سازگاری ( adaptable ):
– از این راه جوامع روستایی قادر به تطابق یافتن با تغییرات با ثباتی که برای شرایط کشاورزی رخ می دهند نظیر : رشد جمعیت ، قوانین حاکمیت ، تقاضای بازار و نظایر آنها خواهند بود . این موضوع نه تنها مرتبط با توسعه تکنولوژی های مناسب و جدید است بلکه با نوآوری های اجتماعی و فرهنگی نیز همراه می باشد . اینگونه معیارهای متفاوت پایدار بودن ممکن است مغایرت هایی را نیز سبب شوند و از نظر کشاورز ، اجتماع ، مردم یک کشور و ساکنین کره زمین دربرگیرنده موضوعات مختلفی باشند . ممکن است بین نیازهای زمان حال و زمان آینده نظیر نیازهای رضایت بخش آنی و حفاظت از منابع اساسی تناقضاتی حاصل گردد . کشاورز ممکن است در جستجوی بیشترین درآمد از طریق کسب بیشترین مبلغ برای تولیدات کشاورزی باشد درحالیکه حکومت های کشورها اولویّت را به تأمین غذای مکفی می دهند که مردم بویژه شهرنشینان قادر به پرداخت بهایش باشند. جستجو برای انتخاب راه حل متعادل و بینابینی که هیچگونه مناقشه ای برنینگیزاند ، هیچگاه پایان نمی یابد . بنابراین مؤسسات تحقیقاتی باید روش هایی را بیابند که نیازهای تمامی سطوح از روستاها تا گستره جهانی را حدوداً تأمین نمایند و به توسعه پایدار منتهی شوند چنانکه یک کشاورزی متراکم و متنوع دارای سیستم معقولانه با حداکثر استفاده از زمین ممکن است به بالاترین حد از تولید پایدار محصولات نائل گردد . در مبحث توسعه کشاورزی بیش از هر چیزی به افزایش تولیدات توجه می شود امّا محدودیت هایی برای سقف تولیدات در اکوسیستم ها وجود دارد . درصورتیکه به روش های مختلف برتولیدات اضافه شود ، ساختار اکوسیستم به سمت فروپاشی سوق می یابد و مآلاً مضمحل می گردد و افراد کمی نسبت به پیشتر خواهند توانست به بقاء خود با تکیه برمنابع باقیمانده تداوم بخشند . این موضوع مستلزم آن است که در مواقع بروز محدودیت منابع باید اجباراً به روش هایی چون دستیابی به سایر منابع درآمدزا ، مهاجرت ، کاهش مقدار مصرف مواد و انرژی و کنترل جمعیت دست یازید . میزان تولید و مصرف در سطوح اکولوژیکی پایدار دارای تعادل هستند. اگرچه پایداری مذکور دارای جنبه های پویایی است که اجازه می دهد تا نیازهای جامعه نیز بموازات افزایش جمعیت جهانی ( TAC/CGIAR-1988 ) تغییر یابند . اصول اساسی اکولوژیکی به ما حکم می کند که میزان تولیدات کشاورزی را درحد مناسبی کنترل و محدود نمائیم . جنبه های پایداری ضمن افزایش تولیدات برای توسعه کشاورزی حائز اهمیّت است . بعنوان مصداق به وضعیت کنونی کشاورزی در جهان پرداخته می شود (Alexandratos-1988 ).
7-1) کشاورزی در جهان:
– آمارهای نمایه ای FAO ( Alexandratos-1988 ) در مورد مشکلات و دستاوردهای کشاورزی کشورها و جهان ممکن است دارای جزئیات دقیقی نباشند امّا آنها بیانگر برخی گرایشات کلی مربوط به اولویّت دادن به ارزش اقتصادی و جنبه های اکولوژیکی هستند .
8-1) جنبه های اقتصادی ( economic aspect ):
– بخشی از کارآیی کشاورزی را می توان با ارزیابی مقایسه ای تولیدات غذایی ، فیبر و سوخت گیاهی ( fuel wood ) که نیازهای منطقه ای و کشوری را برآورده می کنند و با مقایسه میزان رشد تولیدات کشاورزی با مقدار رشد جمعیت برشمرد . برطبق آمارهای FAO ( Alexandratos-1988 ) بین سالهای 1985- 1961 مقدار مصرف مواد غذایی توسط اکثریت مردم رو به فزونی جهان افزایش یافته است . متوسط جهانی عملکرد محصولات اصلی غذایی بدین شرح : برنج 41 درصد ؛ ذرت 45 درصد و گندم 70 درصد بیشتر شده است . مقدار رشد تولید محصولات غذایی درکل و در واحد سطح یا سرانه ( per capita ) در مناطق آسیا و آمریکای لاتین مثبت بوده است .
«جدول 1) درصد رشد سالانه (per annum) تولید محصولات غذایی در سالهای 1985-1970 ( Alexandratos-1988 ) »
|
مناطق |
تولید در واحد سطح |
کل تولیدات |
|
آفریقا ( نیمه صحرایی =sub-saharah ) |
1/3- |
7/1 |
|
خاور نزدیک و شمال آفریقا |
2/0 |
9/2 |
|
آسیا |
0/3 |
7/3 |
|
آمریکای لاتین |
7/2 |
1/3 |
سیستم های کشاورزی در شرایط صرفه جویی اقتصادی ( sufficient economy ) با حداقل مصرف نهاده ها ( low input ) :
میلیونها نفر از خرده مالکان ( smallholders ) در مناطق استوایی تحت رژیم بارانی با شرایط محیطی متنوّع و ریسک پذیر به کشاورزی مشغولند . در راستای تلاش مداوم برای بقاء ، اجتماعات کشاورزی بسیاری بروش های متعددی برای حصول غذا و سودمندی از گیاهان و حیوانات توسعه یافته اند گواینکه افزایش سریع تغییرات شرایط اقتصادی ، تکنولوژیکی و جمعیتی ( demographic ) باعث بروز تغییرات عمده ای در سیستم های کشاورزی خرده مالکی شده است . فرصت های جدید دستیابی به بازارها ، پیشرفت نهاده های شیمیایی مصرفی در کشاورزی و محدودیت های مالی ( financial constraints ) ممکن است سبب هدایت نمودن یا وارد آوردن فشار به کشاورزان برای جستجوی راه های زودبازده ( short-term profits ) با نیازمندی کمتری به توجه و مراقبت ضمن حفاظت از تعادل شرایط اکولوژیکی شوند . استفاده فراوان و گسترده از نهاده های مصرفی موجب تنزل کیفیت شرایط محیطی و پایان یافتن منابع تجدید ناپذیر می گردد . توجه نمودن به موضوع کشاورزی خرده مالکی در شرایط صرفه جویی اقتصادی و هدایت به سمت کاهش استفاده از نهاده های کشاورزی از طریق مدیریت خاک و عناصر غذایی و کنترل آفات گیاهی میسّر است . بعلاوه مطالعه جنبه های کشاورزی ارگانیک ( organic farming ) و کشاورزی مکمل ( integrated farming ) برای تجزیه و تحلیل اثرات اقتصادی و پایدار بودن ضرورت دارد . صدمات وارده از جانب عملیات کشاورزی مدرن بر کیفیت شرایط محیطی که با ظهور برخی کشورهای صنعتی در سال های 1970 همراه بوده است ، موجب جنگل زدایی ، کاهش استفاده مناسب از اراضی ، آبشویی نیترات و سایر یون های قابل جابجایی ( mobile ions ) بویژه در خاکهای نفوذ پذیر تحت کاربری کشاورزی مداوم و توأم با بکارگیری کودهای غیر آلی شده است . اغلب کشاورزی های متراکم ( intensive ) در کشورهای در حال توسعه با استفاده سنگین از کودهای غیر آلی برای تولید عملکرد بیشتر غلات جهت رقابت با کشورهای توسعه یافته صورت می پذیرد . درحالیکه این چنین کشاورزی متراکمی بصورت پایدار قابل اجرا نیست و به صدمات جدّی برحاصلخیزی و ساختمان خاک براثر عدم مصرف مواد آلی و سایر عناصر غذایی مورد نیاز خواهد انجامید . مهمترین اهداف کشاورزی در شرایط صرفه جویی اقتصادی با حداقل مصرف نهاده ها بشرح زیر است :
1) کاهش هزینه های تولید
2)افزایش درآمد مزرعه
3) استفاده از فرصت ها
منابع کشاورزی ( زمین ، کارگر ، سرمایه و غیرو ) در نزد مالکان اراضی خرده مالکی متفاوت است بنابراین تجزیه و تحلیل آگرواکوسیستم ها ( agro-ecosystems ) یا سیستم های زراعی ( farming systems ) برای درک چگونگی وضعیت زارعین بسیار اهمیت دارد . پایدار بودن فعالیت های کشاورزی در شرایط صرفه جویی اقتصادی عبارت از انجام کوشش ها و اقدامات و تفکر همه جانبه نگر( weeping ) مداومی است که برای نیل به هدف مشخصی بدون آسیب رسانیدن به شرایط موجود صورت می پذیرد . در مبحث کشاورزی ، پایدار بودن اصولاً منتسب به ظرفیت حفظ تولیدات با توجه به حفظ منابع اصلی پروسه تولید می باشد . برطبق بیانیه سال 1988 میلادی TAC/CGIAR کشاورزی پایدار عبارت از مدیریت موفقیت آمیز منابع تولیدات کشاورزی در راستای تأمین رضایت بخش و هدفمند نیازهای بشری است آنچنانکه شرایط محیطی از نظر کیفی حفظ گردیده یا بهبود یابد و از منابع طبیعی محافظت شود (Alexandratos-1988 ) .
بکارگیری تکنولوژی در شرایط خرده مالکی :
تمامی کشاورزان خرده پا بدون ملاحظه از نظر اندازه اراضی متعلقه اصولاً به جنبه های اقتصادی کارشان نمی اندیشند و غالب آنها بخصوص در کشورهای در حال توسعه همچنان از تکنولوژی های سنتی استفاده می کنند . از این دیدگاه باید به مواردی توجه نمود :
الف) آیا عملاً تغییر ناگهانی بکارگیری تکنولوژی در شرایط کشاورزی-اجتماعی-اقتصادی ( agro-socioeconomic ) موجود امکان پذیر می باشد ؟
ب) آیا تکنولوژی های مناسب ( appropriate technology ) موجود دارای قابلیت پذیرش از جانب کشاورزان مورد نظر هستند ؟
ج) آیا تأثیر شرایط کشاورزی-اجتماعی-اقتصادی شامل شرایط اقلیم کشاورزی ( agro-climate ) ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، عوامل فراساختاری و غیرمنتظره ( infra-structural factors ) و محدودیت های ( constraints ) موجود بطریقی است که نیازهای کشاورزان را بصورت رضایت بخشی برطرف ساخته و قابلیّت پذیرش تغییرات را در آنان ایجاد نماید ؟
خصوصیات کشاورزان خرده پا ( smallholder farmers ) :
کشاورزی خرده پا در استفاده کردن ( utilization ) و تخصیص ( allocation ) منابع قابل دسترسی به همراه تکنولوژی های موجود درصورتی کارساز است که تحت شرایط با ثبات در یک محدوده زمانی فعالیت یابد . این موضوع مستلزم این است که کشاورزان خرده پا تغییرات لازم را درمورد منابع مصرفی و تکنولوژی های مناسب و جدید بپذیرند . برخی فعالیت های کشاورزی برنامه ریزی شده نظیر زراعت محصولات ، پرورش دام ها و تبدیل محصولات کشاورزی براساس شرایط فیزیکی ، بیولوژیکی ، اجتماعی ، اقتصادی ، منابع موجود و ترجیحات منطقه ای ضرورتاً امکان پذیر می باشد (25 ,1 , 28).
مزرعه کشاورزان خرده پا :
اینگونه مزارع حائز میزان فراوانی از موقعیت ها بویژه از نظر شرایط اقتصادی-اجتماعی-کشاورزی بشرح زیر می باشند :
الف) جنبه های بیولوژیکی :
--- کشاورزان از نظر منابع ژنتیکی ، تکنیک ها و استراتژی ها قادر به انتخاب ، ایجاد ، نگهداری و توسعه سیستم های کشاورزی منطبق با شرایط ویژه اقلیمی هر منطقه نظیر اکوسیستم ارتفاعات ، اکوسیستم مناطق کم ارتفاع و اکوسیستم آبراهه ها می باشند . گواینکه برخی عوامل اقلیمی نظیر خصوصیات خاک ها از نظر اسیدی بودن ، قلیائیت ، شوری و همچنین بروز خشکسالی ، وقوع طوفان و طغیان آفات ممکن است از تنوّع انتخاب در کشاورزی بکاهند .
ب) جنبه انسانی:
--- سیستم کساورزی هر منطقه صرف نظر از جنبه های بیوفیزیکی بواسطه شرایط سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی نیز تعیین می گردد . هر واحد خانواده شامل مرد ، زن و فرزندانی است که سرمایه ، زمین ، نیروی انسانی ، دانش و مدیریت را برای فعالیت های کشاورزی تأمین می نماید .
ج) تصمیم گیری در خانوارهای کشاورزی:
--- یکی از مهمترین و حیاتی ترین مرحله فعالیت های هر سیستم کشاورزی عبارت از تصمیم گیری درمورد اهداف و چگونگی نیل به آنها با توجه به منابع موجود نظیر نوع و کیفیّت گیاهان ، حیوانات ، تکنیک ها و استراتژی های بکار رفته می باشد . عوامل پیچیده ای در این باره از جمله شرایط بیوفیزیکی مزرعه ، مقدار نهاده های خارجی قابل دسترس ، فرآیند ارائه خدمات و شرایط فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی جامعه دخالت می نمایند چنانکه ممکن است با وجود رعایت جنبه های مدیریتِ خطرپذیری از طرف کشاورز به نتایج مورد نظر دسترسی نیابد .
د) اهداف خانوارهای کشاورز:
--- تولید محصولات اولین هدف این کشاورزان است امّا آنها احتمالاً درحد و اندازه معیارهای تجاری نیستند . خانوارهای کشاورزان خرده پا همواره دارای مجموعه ای از ملزومات برای مصارف خانگی و فروش می باشند . مثلاً کشاورزان ممکن است ترجیح دهند که محصولات تولیدی ارقام اصلاح شده و پرمحصول را برای فروش عرضه نمایند امّا محصولات ارقام بومی را که دارای عطر و طعم بهتری هستند و ضایعات کمتری را در حین فرآیندهای مختلف و انبارداری متحمل می گردند ، بمصرف برسانند و یا بالعکس .
ه) امنیت:
--- امنیت تولید محصولات اصلی امرار معاش و درآمد برای کشاورزان خرده پا بسیار حیاتی است . چنانکه در مناطق مستعد خشکسالی ، بهترین استراتژی ممکنه عبارت از نگهداری حیوانات مقاوم به شرایط خشک و زراعت محصولات سازگار با چنین مناطق و شرایطی می باشد .
و) مدیریت آب و زمین برای کشاورزان خرده پا:
--- تولید محصولات کشاورزی در مناطق متکی به باران ( rainfed ) بواسطه وقوع دوره های کوتاه مدت خشکی و کم آبی در فصول بارانی دارای ثبات و پایداری لازم نیستند . برای حل این مشکل ، سیستم های کشاورزی مبتنی بر تالاب های ذخیرة آب کشاورزی برای کشاورزی خرده پا در شرایط تایلند توصیه و بنحو موفقیت آمیزی اجرا گردیده اند . کشاورزان از طریق مدیریت اراضی کشاورزی ( land management ) قادر به کسب درآمد بیشتر می باشند و نیز توانسته اند تا با ایجاد تنوّع در تولید محصولات کشاورزی از صدمه دیدن فعالیت هایشان بواسطه بروز خطرات ناشی از تغییرات نامطلوب و پیشبینی نشده شرایط جوی و عدم ثبات قیمت محصولات بکاهند . مثلاً در یک مزرعه 5/2 هکتاری برابر با rai 15 بشرح زیر می توان مدیریت اراضی را بخدمت گرفت :
----- تالاب ذخیره آب کشارزی 30 درصد اراضی
----- محصولات مصارف غذایی خانوار 30 درصد اراضی
----- محصولات اقتصادی و مرتعی 30 درصد اراضی
----- ساختمان های مسکونی و کشاورزی 10 درصد اراضی
ز) محدودیت هایی ( limitation ) که در این زمینه وجود دارند ، عبارتند از :
-» مقدار کم بارندگیها نسبت به کل نیاز آبی سالانه کشاورزی ، که در این صورت باید کمبود نیاز آبی از طریق سایر منابع آبی تأمین شود .
--» کیفیت نازل آب های موجود
---» مضیقه نیروی انسانی --- نگهداری بهینه مزرعه نیازمند کشاورزان با تجربه می باشد که در بسیاری از مواقع از توان کشاورزان جوان و بی تجربه بر نمی آید .
ح) راه حل چیست ؟
1- در شرایط وقوع کم آبی تحت رژیم های متکی بر آب باران باید به حفر تالاب های جمع آوری و ذخیره آب حاصل از بارندگی ها برای مدیریت نیاز آبی در کشاورزی اقدام نمود درصورتیکه پیش از این تمامی امید کشاورزان به وقوع باران های بموقع و کافی بوده است .
2- پیش از این ، کشاورزان هیچگونه اقدامی به مشخص کردن میزان و محل تخصیص اراضی زراعی به کشت محصولات در هر سال و در نظر گرفتن نسبت مناسبی از تولید محصولات زراعی برای مصارف شخصی ( food crop ) ، تولید محصولات اقتصادی برای فروش و نیز برای نگهداری دام ها نمی نمودند ولیکن برطبق راه کارهای جدید به طراحی و تخصیص مناسب بخش های مختلف اراضی کشاورزی برای تولید کافی محصولات زراعی مصرفی نظیر برنج و سایر محصولات کم ارزش و همچنین برای تولید محصولات با ارزش و اقتصادی و تولید محصولات علوفه ای و مرتعی اقدام می نمایند .
3- سازماندهی کشاورزان بصورت گروه های تولیدی بمنظور افزایش توانمندی های آنها در جهت بازاریابی محصولات
4- تخصیص اعتبارات بانکی برای فعالیت های کشاورزی
5- مدیریت صنایع و کارخانجات وابسته به کشاورزی توسط گروه های سازماندهی شدة کشاورزان ( 23 ,28 ,35)
عامل کاربری اراضی ( land-use factor ):
چگونگی بکارگیری اراضی بر پایداری آگروسیستم های موجود در آبراهه های کوچک ( mini-watershed ) تأثیر می گذارد . در مناطق شمال شرقی تایلند نیز مشابه سایر مناطق آسیای جنوب شرقی اقدام به تغییر کاربری اراضی از جنگل به کشاورزی می نمایند . مطالعات بیوفیزیک ( biophysical ) هدایت شده در سطوح مزرعه و پلات های آزمایشی تحت پروژه الگویی کاربری بهینه اراضی موجود در آبراهه های مناطق ناهموار( undulating terrain ) تایلند برای جلوگیری از تنزل حاصلخیزی آنها نشان داد که تغییر کاربری به هیچوجه نباید در اراضی بالادست ( upper-lying part ) آبراهه ها انجام گیرد درحالیکه تغییر کاربری جنگل ها در اراضی پست به مزارع شالیزاری دارای تنزل حاصلخیزی قابل ملاحظه ای نمی گردند . شاخص هایی که به این منظور برای نشاندادن تغییر کیفیت اراضی استفاده شد عبارت از میزان فرسایش و مقدار مواد آلی خاک های اراضی زراعی در مقایسه با اراضی جنگلی بعنوان بخش های دست نخورده بوده اند . فرسایش خاک در اراضی بالا دست تحت کشت محصولات کشاورزی نسبت به اراضی جنگلی بسیار قابل توجه می باشد مثلاً میزان خاک فرسایش یافتۀ پلات های جنگلی در سال 2000 میلادی حدود t/ha/yr 20 بوده و این موضوع در مقایسه با حد مجاز فرسایش خاکهای زراعی که توسط سرویس حفاظت خاک آمریکا ( us soil conservation service ) به میزان t/ha/yr 12-10 برآورد گردیده است ، بسیار قابل ملاحظه می باشد . مقدارN ، P و K که در اراضی زراعی بواسطه فرسایش سالیانه از دسترس خارج شده اند ، نسبت به اراضی جنگلی بسیار زیادند چنانکه در اراضی تحت کشت کاساوا ( cassava ) بترتیب 5/15 ، 2/3 و 1/7 kg/ha و در اراضی نیشکر بترتیب 2/8 ، 2/1 و 3/3 kg/ha ولی در اراضی جنگلی 5/1 ، 2/0 و 6/0 kg/ha بوده است . دلایل فرسایش خاک ها در اراضی زراعی عمدتاً کم بودن پوشش سبزینگی خاک و فراوانی بهم زدگی خاک ( disturbance ) از طریق شخم ( ploughing ) بویژه نزدیک به وقوع بارندگی های سنگین می باشند زیرا اراضی جنگلی از پوشش سبز بیشتری برخوردار بوده و کمتر دچار بهم خوردگی خاک سطحی می گردند .
مواد آلی خاک ( soil organic matter = SOM ) از شاخصه های مهّم در اینگونه مطالعات است . مواد آلی خاک از جمله مقدار کل کربن و نیتروژن موجود در خاکهای تخریب شده [ مجموعه مواد آلی ( SOM pools ) شامل مواد آلی تثبیت شده ( stable ) و قابل دسترس ( labile ) ] پلات هایی که کاربری متفاوتی در آبراهه ها داشتند ، مورد ارزیابی قرار گرفتند . مجموعه مواد آلی ناپایدار و قابل دسترس نظیر بیوماس میکروبی ( microbial biomass ) سریعاً تبدیل می شوند در حالیکه مجموعه مواد آلی تثبیت شده نظیر مواد هوموسی ( humic substances ) بکندی تبدیل می گردند . مطالعات نشاندادند که مقدار کل مواد آلی دارای بیشترین مقدار در مقایسه با اراضی زراعی بالادست تحت کشت نیشکر و کاساوا می باشد درحالیکه مقدار کل مواد آلی در سیستم زراعی شالیزاری قابل رقابت با اراضی جنگلی بوده است . همچنین نتایج بیانگر تنزل حاصلخیزی اراضی زراعی بالادست نسبت به اراضی جنگلی است بطوریکه سیستم شالیزاری ( paddy system ) از نظر SOM هیچگونه تنزلی را نشان نداد که احتمالاً به سبب بافت سنگین اراضی شالیزاری نسبت به اراضی بالادست و موقعیت آنها از نظر قرار داشتن در اراضی کم ارتفاع تر است که سبب عدم انتقال مواد از مناطق بالادست به اراضی دشت گردید . شواهد متعدد بیانگر این موضوع است که کاهش حاصلخیزی خاک ها سبب محدودیّت تولیدات کشاورزی می شوند و خاک هایی با برخی خصوصیات فیزیکی که از نظر دانه بندی فقیر محسوب می شوند ، موجب عدم پایداری تولید محصولات زراعی در مناطق دارای بارندگی نامنظم می گردند . بعلاوه کاربری اراضی کشاورزی بویژه در زراعت های تک محصولی (monoculture ) مناطق بالادست موجب تنزل جدّی حاصلخیزی خاکها می شود و پایداری سیستم را در مقایسه با جنگل بعنوان یک حالت طبیعی تهدید می نماید ( 40 ).
تغییر کاربری اراضی طی قرن اخیر در شمال شرقی تایلند به چهار جنبه اجتماعی-اکولوژیکی ( socio-ecological ) یعنی ناحیه ( region ) ، جامعه ( community ) ، چشم انداز و منظره ( landscape ) و اندازه مزرعه ( field plot ) بستگی داشته است . تغییرات کاربری در تمامی بخش ها از حالت جنگل به اراضی زراعی به منظور امرار معاش ( subsistence ) انجام گرفته است امّا این تغییرات بسیار سریع نبوده اند . در سال های 1950 یک مورد از کاهش سریع مساحت جنگل ها بواسطه تغییر کاربری آنها به کاشت زراعت های زودبازده ( cash crop ) ملاحظه گردید . رشد جمعیت بعنوان اصلی ترین عامل تغییر کاربری اراضی مطرح بوده که با فاکتور بکارگیری محصولات اقتصادی تر تقویت گردیده است . تغییر کاربری به کاهش حاصلخیزی ( degradation ) اراضی بالادست انجامیده امّا تأثیر چندانی بر حاصلخیزی اراضی پائین دست نداشته است . اراضی زراعی مرتفع دارای بیشترین مقدار فرسایش و کمترین میزان ذخیره مواد آلی نسبت به جنگل های طبیعی هستند . اراضی پائین دست بعنوان اراضی شالیزاری گواینکه نشانه ای از تنزل حاصلخیزی بروز نداده اند امّا تغییراتی از جانب پذیرش عناصر غذایی انتقال یافته از بخش های مرتفع را متحمل شده اند . بکارگیری توأمان کشت گیاهان زراعی همراه با درختان در قالب آگرواکوسیستم ها ( agro-ecosystems ) در تمامی مقیاس ها به تثبیت حاصلخیزی بهتر اراضی انجامید . از طریق سیستم های تقلیدی ( mimic ) نیز این نتایج حاصل گردید که اکوسیستم جنگل های طبیعی دارای ثبات اکولوژیکی بیشتری نسبت به سیستم های تک کشتی می باشند . بطور کلی تلاش برای معاش موجب افزایش ثبات اجتماعی و اقتصادی در مناطق کشاورزی شمال شرقی تایلند گردیده است .
مطالعه تغییر کاربری اراضی عبارت از آنالیز تأثیرات متقابل انسان بر مناطقی است که بصورت فعلی ظهور یافته است . بررسی سابقه استفاده از یک منطقه جغرافیایی در یک محدوده مشخص زمانی موجب درک عمیق تری از وضعیت منابع سرزمینی می شود . مناطق شمال شرقی تایلند حدود یک سوّم از اراضی ( یعنی 170هزار کیلومتر مربع ) و جمعیت ( 20 میلیون نفر ) این کشور را در اختیار دارد . گرچه از نظر اقتصادی از فقیرترین مناطق کشور است امّا از پتانسیل بالقوه ای بویژه از نظر وسعت اراضی و جمعیت کافی برای توسعه یافتگی برخوردار می باشد که ضمن قرن اخیر با تخریب منابع طبیعی از قبیل جنگل ها ، خاک و آب مواجه شده است . وسعت جنگل ها از 90 درصد در سالهای 1930 به کمتر از 14 درصد در سالهای اخیر رسیده و تنزل حاصلخیزی اراضی منطقه منجر به کاهش عملکرد و تهدیدی برای استفاده طویل مدت از این اراضی گردیده است . مناطق تغییر کاربری شده شمال شرقی تایلند بصورت چشم اندازی از درختان برجای مانده از جنگل های تخریب شدۀ پیشین ( tree-studded ) دیده می شوند ( 40 ).
روش کار و بررسی چارچوب ها :
در یک مطالعه به چگونگی تغییر کاربری اراضی شمال شرقی تایلند در مقیاس فراگیری و یا دسته بندی ( hierarchy ) آگرواکوسیستمی متفاوت پرداخته شده است . برخی پژوهندگان ( Rambo-1991 ) از دو فاکتور هم ارزش اکولوژیکی و اجتماعی برای پیگیری موضوع بهره گرفته اند چنانکه در دسته بندی اکوسیستمی اراضی به مزرعه ، دشت وسیع ، حوزه آبگیر ، مسیر رودخانه و نظایر آن و در گروه بندی اجتماعی اراضی به محدودۀ خانه ، دهکده ، محدودۀ شهری ، استان ، کشور ، قاره و کل کره زمین می توان اشاره کرد . خانواده روستایی در پائین ترین سطح دسته بندی اجتماعی قرار می گیرد . برای اطلاع یافتن از وضعیت زمین شناسی منطقه از روش های GPS ( Global Positioning System ) ، تکنیک های زلزله نگاری ( seismography ) و تجزیه های آزمایشگاهی نمونه ها استفاده گردید و ضمن آن دریافت گردید که تنزل حاصلخیزی خاکها تنها در اراضی آپلند وقوع یافت درصورتیکه این موضوع در اراضی پائین دست حادث نگردید .
بر اساس تحقیقات انجام شده ، مهمترین عوامل مؤثر بر تغییر کاربری اراضی عبارت بودند از :
1) عوامل جمعیتی ( demographic ) نظیر رشد بیرویه جمعیت
2) اراده حکومتی ( political administrative ) مثلاً وضع قوانین مالکیت کوتاه مدت باعث تمایل زارعین به کاشت گیاهان زراعی و فصلی می شود و آنها به کاشت درختان و جنگلکاری اشتیاق نشان نخواهند داد .
3) امتیازات بیولوژیکی ( biophysical )
4) جنبه های اقتصادی ( economic )
5) موضوعات اجتماعی-فرهنگی ( socio-cultural )
در صورت تغییر کاربری جنگل ها :
الف) مقدار زیادی علوفه و چوب در زمان تغییر کاربری اراضی عاید کشاورزان می شود .
ب) تغذیه و پرورش دام ها در جنگل های قطع شده با سهولت بیشتری نسبت به جنگل های رشد یافته انجام می شود .
ج) باعث آزاد شدن اراضی جدید برای فعالیت های کشاورزی و سایر فعالیت های جمعیت در حال رشد می شود ( 40 ).
تأثیر تغییر کاربری اراضی شمال شرقی تایلند در سطح منطقه ای :
جمعیت تایلند در طی سالهای 1930 میلادی به صورت پراکنده ای در سطح کشور وجود داشت و تنها 9/6 درصد از اراضی کشور در اشغال محصولات کشاورزی فاریاب ( irrigated ) بود و سایر زمینها در قالب جنگل حفظ می شدند امّا بمرور کشاورزی بدون آبیاری ( non-irrigated ) نیز در این مناطق گسترش یافت . تغییر کاربری اراضی در ابتدا اصولاً برای توسعه کشاورزی صورت می گرفت که به تغییر سیمای سبزینگی این مناطق انجامید . بیشترین فشارها برای تغییر وضعیت اراضی ( land conversion ) ضمن سالهای 1980-1880 توسط دهقانان پیشرو ( pioneer ) روستایی ( peasant ) از برای پاکسازی اراضی بمنظور ایجاد شالیزار انجام پذیرفت . برنج مهمترین ماده غذایی مورد پذیرش مردم در مناطق شمال شرقی تایلند است و تولید مقدار کافی برنج از مهمترین عوامل امنیت غذایی برای جمعیت این نواحی می باشد . شالیزارها معمولاً توسط گروه هایی از مهاجرین که تصمیم به اقامت در یک منطقه جدید و مناسب می گرفتند ، ایجاد گردیدند . اوّلین شالیزارها در بخش های پائین دست اراضی ناهموار که از اکثریت برخوردار بودند ، ایجاد شدند . مناطقی که در بخش های پائین دست حوزه های آبگیر کوچک ( mini-watershed ) و یا حواشی آبراهه ها قرار داشتند ، به سبب فراوانی و سهولت دستیابی به آب مورد نیاز و خاکهایی که از نوع رسوبات آبرفتی ( alluvium deposits ) حاصلخیز بودند ، نسبت به خاکهای بافت شنی مناطق بالادست ترجیح داده شدند . دهکده ها معمولاً در بخش های مرتفع و در مجاورت اراضی شالیزاری احداث گردیدند . برخی معتقدند که احداث شالیزارها در بخش های بالادست قبل از اراضی پائین دست شروع شده اند زیرا برای اینکار نیازی به ایجاد ساختارهای اختصاصی برای شالیزارهای غرقابی و همچنین از جاکندن کنُده های درختان نبوده است و در مراحل بعدی به سبب طغیان علفهای هرز به ایجاد شالیزارهای غرقابی اقدام گردیده است . گرچه در سال های اخیر به ایجاد سدهای خاکی ( earth dams ) در سرتاسر آبراهه ها برای هدایت ( diverted ) یا تقسیم ( spilled-over ) جویبارهای ناشی از نزولات آسمانی به اراضی شالیزاری مشروب از باران ( rain-fed rice cultivation ) اقدام نموده اند .
کشاورزی نوبتی ( shifting cultivation ) در اراضی بالادستی که قابلیت غرقاب شدن ( submerged ) را نداشته اند ، همواره بکار گرفته شده اند و اینگونه اراضی در سالهای 1930 حدود یک میلیون هکتار را شامل می شدند ولی بمرور ضمن سالهای 1960 تا حد 5/3 درصد از اراضی کاهش یافتند . پرورش گوساله های پرواری ( cattle raising ) از برجسته ترین اموری بود که در اراضی تغییر کاربری اجرا گردید . این حیوانات از علوفه های خشک و همچنین سبز جنگل های باز و محافظت نشده ( open forests ) و درختان و درختچه های ( shrubs ) خوش خوراک ( palatable ) آنها تغذیه می کردند ولیکن بعد از برداشت محصول برنج در ضمن فصول مساعد به تعلیف بقایای محصول شالیزاری ( rice stubble ) و از کاه برنج ( rice straw ) در فصول خشک سال مبادرت می ورزیدند . کودهای حیوانی ( manure ) دام ها ( livestock ) برای اصلاح خاک بسیار مؤثرند لذا همواره مقدار زیادی از آنها در آغل هایشان ( pens ) موجود بودند که برای اصلاح خاک ( soil amendment ) خزانه های برنج ( rice nursery bed ) ، مزارع تنباکو و باغات توت ( mulberry bushes ) مورد استفاده قرار می گرفت .
جنگل هایی که در اطراف روستاهای مناطق شمال شرقی تایلند قرار دارند ، از اهمیّت بسزایی در زندگی روستانشینان برخوردارند زیرا تأمین کنندۀ مواد ساختمانی ، سوخت ، غذا ( میوه ، سبزیجات ، آجیل ها و علوفه ) ، مواد دارویی ، رنگ های طبیعی ( dyes ) ، رزین ها ( resins ) سایه انداز ( shade ) و سایر مواد ضروری آنان هستند . درختانی که پس از جنگل زدایی بمنظور ایجاد اراضی کشاورزی باقیمانده اند ، تشکیل چشم اندازهای منحصر بفردی را در این مناطق داده اند که در اراضی شالیزاری و سایر اراضی زراعی مرتفع تر دیده می شوند . وجود درختان در مزارع بویژه ناحیه سایه انداز آنها ( trees` canopies ) سبب حاصلخیزی و بهبود شرایط فیزیکی و شیمیایی خاکها از جمله در مناطق دارای درختان برگریز می گردد بنابراین حفظ درختان پراکنده بسیار اهمیّت دارد . اغلب کشاورزان بدون اینکه به افزایش عملکرد تولیداتشان بیندیشند ، نسبت به افزایش سطح زمینهایشان تلاش می ورزند که از دلایل اینکار کمبود عملکرد بسبب عدم حاصلخیزی این اراضی است . غالباً به کشاورزان این مناطق توصیه شده است که از کشاورزی توأمان ( زراعت ، باغبانی و ... ) استفاده کنند . کشت نباتات پرمصرف و تجاری نظیر سبزیجات برگی ، فلفل قلمی ( chillies ) ، فلفل های دلمه ای ( peppers ) ، بادنجان ( eggplants ) ، کدوئیان ( cucurbits ) ، لوبیا ها ، موز ، پاپایا ( papaya ) ، انواع درختان میوه ، علوفه و ادویه جات ( spices ) ، تنباکو ( tobacco ) ، گیاه تنبول ( betel ) که برگهایش بعنوان محرک جویده می شوند ، شاه توت ( mulberry ) ، پنبه ، کاپوک ( kapok ) که از فیبرهای آن تشک و لحاف تهیّه می کنند ، لیوکانا ( leucaena ) که از جنس بابونه سفید بوده و برای تهیه حشره کش بکار می روند و اکالیپتوس ( eucalyptus ) بسیار رایج است . اغلب بخش هایی که به اینگونه کشت ها اختصاص می یابند شامل قطعات محوطه خانه ها ، قطعات اراضی منفصل از محل سکونت روستائیان ، حاشیه تالاب ها ، اراضی شالیزاری پس از برداشت برنج ، پشته های داخل اراضی شالیزاری ( termite mounds ) و قطعات اطراف کپرها ( hut plots ) می باشند . اهداف کشاورزان از کشت و کارشان ضمن سالهای 1950-1920 بیشتر برای مصارف شخصی بوده ولیکن بعد از آن زمان بیشتر بمنظور فروش تولیدات کشاورزی هدایت گردیده است ( 40 ).
تغییر کاربری اراضی در شمال شرقی تایلند عمدتاً بسبب عوامل زیر بوده است :
1) رشد سریع جمعیّت : برطبق مدارک موجود ضمن 65 سال ( 85-1920 ) جمعیت تایلند از 3 میلیون نفر به 18 میلیون نفر رسید و سبب شد تا تمامی گسترۀ روستاها به زیر کشت بروند و افراد فاقد زمین برای سکونت به مناطق جلوتر ( frontier areas ) مهاجرت کنند .
2) افزایش بازارها و رواج کشاورزی تجارتی بسبب تغییرات اقتصادی و سیاسی-اجتماعی در سطح ملّی و بین المللی آنچنانکه مهمترین زراعت های بازار پسند ( cash crops ) مناطق بالادست را کنف ، ذرت ، نیشکر ، بادام زمینی و کاساوا تشکیل دادند . افزایش تقاضا برای اینگونه محصولات سبب فشار بیشتر بر مناطق جنگلی گردید و محدوده های آنها بیشتر و بیشتر به عقب رانده شدند .
3) کوشش های دولت تایلند در طی قرن نوزدهم برای بهبود وضع اقتصادی-اجتماعی مردم که مورد تهدید امپریالیزم فرانسه قرار داشتند و طی قرن بیستم از سوی کشورهای همسایه به گسترش کمونیزم تحریک می گردیدند . در این راستا اقدام به احداث هزاران کیلومتر جاده های استراتژیک شد که روستاها را به بازارهای مصرف متصل نمودند . سدهای ساخته شده برای تولید انرژی الکتریکی و تهیّه آب بخش کشاورزی بکار گرفته شدند که به تسریع توسعه منطقه ای انجامید . گواینکه تأکید زیادی نیز بر اصلاح ساختارهای آموزشی و توسعه جامعه انجام گرفت ( 40 ).
تأثیر تغییر کاربری اراضی در سطوح مختلف جامعه :
با نظر دقیق تری می توان تغییر کاربری اراضی را در سطوح روستاها و جوامع کوچک بررسی نمود که در اینجا به خلاصه نتایج 4 پژوهش انجام شده ، اشاره گردیده است :
الف) شکل گیری دهکده های مناطق مرکزی منطقه با پاکسازی اراضی برای ایجاد شالیزارها شروع شد . زمین های حاشیه رودخانه ها بسبب سهولت دستیابی به آب مورد نیاز ، خاک های رسوبی و در نتیجه حاصلخیزی بیشتر از اولیّن بخش هایی بودند که تبدیل به اراضی کشاورزی گردیدند . دشت ها از جمله مناطقی بودند که مورد هجوم واقع شدند زیرا از تراکم درختان کمتری برخوردار بودند ، حاصلخیزی بالقوّه زیادی داشتند و تل های خاکی میان مزرعه ای ( termite mounds ) کمتری در آنجا دیده می شدند .
ب) شکل گیری آبادیها در اراضی ناهموار شمال شرقی تایلند بدین ترتیب که ابتدا اراضی پائین دست تبدیل به شالیزار گردیدند و سپس اراضی بالادست پس از جنگل زدایی بصورت مستقیم و یا پس از تراس بندی به زراعت هایی چون برنج یا محصولات بازار پسند ، سایر محصولات زراعی-باغی و یا چراگاه اختصاص یافتند . با افزایش جمعیِت منطقه و امکان صادرات برخی محصولات نظیر کنف ( kenaf ) و برنج های گلوتین دار ( glutinous rice ) از طریق حمل و نقل رودخانه ای و یا به کمک درشکه ها ( carts ) در سال های 60-1945 سبب افزایش فشار به مناطق جنگلی و غیر کشاورزی گردید و روند تغییر کاربری اراضی تسریع یافت . با افزایش تبدیل اراضی غیر کشاورزی به اراضی زراعی و باغی از تعداد دام های روستائیان که غالباً از اراضی جنگلی تعلیف می کردند ، کاسته شد . زراعت پلی کالچر گیاهانی چون برنج های غیرگلوتینی ( non-glutinous ) ، کنف ، کاساوا و یا کشاورزی مخلوط زراعی- باغی به کشاورزی مونوکالچر ( monocultural ) تغییر یافت . احداث بندها ( weirs ) و استخرهای ذخیره آب ( ponds ) به گسترش زراعت برنج انجامید . بکارگیری کشاورزی متوالی بدون افزایش کودها به تخلیه عناصر غذایی ( nutrient depletion ) خاک در اینگونه سیستم های کشاورزی منتهی گردید . زراعت گیاهان بازار پسند بویژه سبزیجات از اولویّت بیشتری برخوردار شدند که نیازمند کارگران ، آفت کش ها و کودهای شیمیایی بیشتری نیز بودند . با کمیاب شدن ماهیان طبیعی ( natural fish ) بر بکارگیری ماهیان پرورشی در استخرهای ذخیره آب تأکید ورزیده شد . این تغییرات درنهایت به وابستگی ( rely ) بیشتر روستائیان به شهرها جهت رفع نیاز نهاده های کشاورزی منجر شد که از خودمختاری ( autonomy ) و خوداتکایی روستاها به شدّت کاست .
3) تغییر کاربری اراضی دشت های دائماً سیل گیر ( permanent floodplain ) : برخی ساکنین آبادی ها قبل از سال 1981 یعنی زمانیکه دولت تایلند آنها را بطور رسمی بعنوان دهکده برسمیت بشناسد ، دراین مناطق یعنی حاشیه رودخانه Chi سکنی گزیدند و به کشت برنج در شالیزارهای احداثی پرداختند . اولین مزارع ایجادشده را شالیزارهایی تشکیل می دادند که در فرورفتگی های ( depressions ) حاشیه دشتهای سیل گیر( nong in Thai ) قرار داشتند . مطالعات جمعیت شناسی ( demographic ) نشان داد که هجوم مهاجرین به این منطقه ( 1919-1900 ) مثبت بوده است درحالیکه پدیده مهاجرت به داخل منطقه ( in-migration ) و مهاجرت به خارج از آن ( out-migration ) بین سال های 34-1920 بحالت تعادل درآمد امّا مهاجرت به خارج منطقه از سال 83-1935 بصورت شایعی وقوع یافت . در مرحله اول ، افراد پیشرو ( land pioneering ) برای جستجوی اراضی مناسب بهمراه تمامی افراد خانواده ( entire households ) و خویشاوندان ( kinds-people ) خود به سرزمین های جدید مهاجرت کردند . تشدید سیر مهاجرت در برخی نقاط باعث شکل گیری روستاهای جدید در مجاورت همدیگر ( daughter village ) شد . در سال های پس از جنگ جهانی دوّم (WWII ) که پنبه بعنوان یک ماده خام و اولیه کمیاب گردید ، در اکثر مناطق به روش قطع کردن و سوزانیدن ( slash & burn method ) جنگل ها به ایجاد اراضی زراعی جدید برای کشت پنبه اقدام شد بطوریکه تمامی اراضی جنگلی که در حاشیه مناطق مسکونی قرار داشتند ، ضمن سال های 1960 میلادی ناپدید گردیدند .
4) برخی روستاها در آبراهه های موجود در اراضی ناهموار احداث شدند . اینگونه آبادی ها ( bans ) عمدتاً از اراضی بالادست و مرتفع بیشتری نسبت به اراضی شالیزاری برخوردارند . اوّلین گروه هایی که به این مناطق مهاجرت نمودند و سکنی گزیدند را رمه داران و تاجران دام ها ( livestock merchants & herdsmen ) به همراه خانواده هایشان تشکیل می دادند زیرا این مناطق پوشیده از علوفه های سبز و آبدار جنگلی ( lush forest vegetation ) در تمامی سال بودند که از چشمه های ناشی از سفره های کم عمق آبهای زیرزمینی سیراب می گردیدند . درختان انبه ( mango tree ) از اوّلین گیاهان اهلی بودند که در این مناطق غرس گردیدند
( 40 ) .
کشاورزان همچنین اقدام به کاشت گیاهانی چون انواع خربزه های بومی ( native melons ) ، توتون و نیشکر برای تهیّه شکر خانگی ( home-made sugar ) و پنبه در تل های خاکی هموار نشده موجود در قطعات شالیزاری نمودند . بمرور زراعت پنبه جایگزین زراعت کنف گردید زیرا زارعین از وضعیت کشاورزی معیشتی به وضعیت جدیدی که نیازمند فروش بخشی از تولیدات به بازارهای مصرف بود ، دست یافتند . درحالیکه کنف را می توانستند فقط به برخی از بنگاه های ( enterprise ) تجاری محلی بفروشند(40) .
« جدول2 : مواد غذایی موجود در خاکهای مختلف آبراهه (40) »
|
ردیف |
موارد |
کربن کل g/kg |
نیتروژن کل g/kg |
کربن بیوماس g/kg |
نیتروژن بیوماس g/kg |
ذرات مواد آلی ( mm 2-1 ) g/kg |
اسید هومیک g/kg |
نیتروژن معدنی mg/kg |
|
1 |
جنگل |
5/5 |
30/0 |
1/116 |
6/26 |
40/0 |
93/2 |
75/0 |
|
2 |
شالیزار |
2/4 |
30/0 |
3/78 |
9/29 |
07/1 |
39/2 |
47/2 |
|
3 |
کاساوا |
2/1 |
05/0 |
2/37 |
1/7 |
15/0 |
25/1 |
89/2 |
|
4 |
نیشکر |
0/2 |
11/0 |
2/78 |
5/17 |
14/0 |
82/1 |
71/2 |
با روند رو به تزاید جمعیت بمرور به آباد کردن بخش های بالنسبه مرتفع تر حاشیه بخش های تورفتگی و آباد شدۀ دشت ها و آبراهه ها اقدام گردید . سپس نقاط پراکنده ای که از حاصلخیزی کافی برخورداربودند و بعنوان اراضی حاشیه ای ( marginal area ) محسوب می شدند ، به زیر کشت رفتند . در تمامی این دوران فقط از دانش بومی برای تولیدات کشاورزی بهره گرفته می شد و حاصلخیزی خاک به کمک کودهای طبیعی ( natural fertilizers ) از جمله علف های هرز وجین یا برگردانیده شده ، بقایای گیاهان زراعی ، کودهای دامی ، برگ ها و سایر بقایای ( debris ) جنگلی تأمین می گردید . الگوی کاشت گیاهان برای حفظ حاصلخیزی خاکها عبارت از نوعی تناوب زراعی شامل بکارگیری دوره های آیش در بین سال های کاشت محصول بوده است . آماده سازی زمین و نیروی لازم جهت حمل و نقل تنها به کمک حیوانات اهلی و نیروی انسانی تأمین می شد . هدف گذاری تولید ضمن مراحل اوّلیه تغییر کاربری عمدتاً برای امرار معاش ( subsistence-orientation ) بود ولی بمرور به نیمه تجاری ( semi-commercialized ) سمت دهی گردید . زراعت محصولاتی چون کنف ضمن سال های 80-1970 تحت تأثیر محصولات بازار پسندتری چون کاساوا قرار گرفت و بنحو رقّت آوری بتدریج حذف گردید . با معرفی ارقام پرمحصول و غیر گلوتینی برنج نظیر RD6 و امکان استفاده افزون تر از نهاده های کشاورزی و جایگزینی کودهای شیمیایی مرکب 0-20-16 با کودهای 15-15-15 بر اولویّت بهره برداری از شالیزارها نسبت به تولیدات کشاورزی افزوده شد و از مقبولیت کاشت ارقام با کیفیت و معطر ( aromatic ) برنج نظیر رقم جاسمین ( Jasmine rice ) در نزد زارعین ( 94-1987 ) کاسته شد و رژیم غذایی ( diet ) کشاورزان تغییر یافت .
وارد شدن سفته بازان و زمین خواران ( land speculators ) برای تبدیل زمین های کشاورزی و غیر کشاورزی به پروژه های خانه سازی تجاری ( commercial private housing projects ) از جدیدترین عوامل تغییر کاربری اراضی در مناطق شمال شرقی تایلند است (40).
مطالعه موردی جهت آشنایی با شرایط :
دهکده ای ( ban ) بنام Kham Muang از آبادی هایی است که در حوزه آبخیز Khorat basin در مناطق شمال شرقی تایلند قرار دارد که از نظر خصوصیات فیزیکی ، بیولوژیکی و برخی ویژگی های اقتصادی-اجتماعی همواره مورد توجه قرار می گیرد و بعنوان معیاری در پروژه های الگویی کاربری اراضی ( land-use pattern ) و در ارتباط با نزول حاصلخیزی ( land degradation ) زمینهای طبیعی ( terrain ) و ناهموار ( undulating ) مورد بررسی واقع می گردد . این ناحیه از نظر سوابق پیشین و حال بخوبی مطالعه گردید چنانکه معلوم شد که پیش از این تماماً پوشیده از جنگل بوده ولی بتدریج عاری از درخت شده است . اراضی پائین دست آن برای زراعت برنج غرقابی ( paddy rice ) و اراضی بالادست را برای کاشت محصولات تازه بکار گرفته اند (30).
جمعیت ساکن :
------ این دهکده در عرض جغرافیایی 16ُ 49َ-16ُ 48َ شمالی و طول جغرافیایی 102ُ 53َ-102ُ52َشرقی واقع شده است و در فاصله تقریبی 45 کیلومتری شمال شهر Khon Kaen و 6 کیلومتری شهرک Khao Suan Kwang قرار دارد و به سهولت از طریق جاده آسفالته [ 5/43 کیلومتر در مسیر بزرگراه دوستی ( friendship highway ) و 5/1 کیلومتر جاده روستایی جدیداً آسفالت شده ] قابل دسترسی است و یکی از 12 دهکده این منطقه محسوب می شود . این دهکده دارای 137 خانوار با جمعیتی معادل 768 نفر ( 408 نفر مرد و 360 نفر زن ) است که بمعنی 6/5 کارگر در هر خانوار می باشد .
اراضی دهکده :
----- این دهکده مساحتی برابر با 576 هکتار را اشغال نموده است که 76 هکتار از کل اراضی ( 2/13 درصد ) آن را بخش مسکونی تشکیل می دهد . اراضی کشاورزی به وسعت 400 هکتار ( 69 درصد ) در بخش شرقی و غربی منطقه مسکونی واقع است . زمینهای بخش شرقی بصورت ناهموار ولی اراضی غربی نسبتاً هموارند . نسبت اراضی بالادست به اراضی پائین دست 3 به 2 است . اراضی عمومی نظیر گورستان و جنگل و سایرین حدود 6/84 هکتار ( 15 درصد ) از اراضی دهکده را تشکیل می دهند . متوسط مالکیّت اراضی هر خانوار حدود 9/2 هکتار است ولیکن 5 خانوار فاقد زمین نیز در دهکده زندگی می کنند . خاکهای دهکده غالباً از بافت شنی با حاصلخیزی کم است (30).
اقلیم منطقه :
----- آب و هوای منطقه متأثر از جریانات مونسون ( monsoon ) جنوب غربی است که در تابستان بصورت فصل بارانی و همچنین جریانات مونسون شمال شرقی است که در پائیز بصورت فصل خنک و خشک بروز می یابد چنانکه در فاصله فوریه تا آوریل بحالت مرطوب و خیلی گرم با حداکثر دمای 9/35-2/32 درجه سانتیگراد و حداقل دمای 3/24-0/19 درجه سانتیگراد و میانگین دمای 6/29-1/25 درجه سانتیگراد می باشد ولیکن در فصل خنک و خشک ( نوامبر تا ژانویه ) دارای حداکثر دمای 4/30-2/29 ، حداقل دمای 7/19-0/16 و متوسط حرارت 6/24-4/22 درجه سانتیگراد ( میانگین اطلاعات 30 ساله از 1990-1961 ) است . فصل بارانی از آوریل تا اکتبر را در بر می گیرد . میانگین بارندگی سالانه منطقه در حدود mm 1000 با ایّام بارندگی سالانه 137 روز می باشد .
موقعیّت آبراهه :
----- محل بررسی در موقعیتی موسوم به Hom Bak Heb قرار دارد . واژه Hom در زبان Esarn رایج در منطقه به معنی قطعه زمینی به شکل زین اسب ( saddle ) است که دز بخش های پائین دست آن جویبارهایی جاری هستند . اینگونه از اراضی را می توان یک آبخیز ( watershed ) کوچک محسوب داشت . جویبارهای حاصل از این بخش معمولاً به بخش های شالیزاری پائین دست سرازیر می شوند . دربخش های بالادست اقدام به کشت سایر محصولات می نمایند . محل مورد مطالعه در فاصله 3-2 کیلومتری محل سکونت روستائیان قرار دارد . مساحت کل این محل حدود 14 هکتار می باشد . ضلع شمالی آن در حدود 600 متر و ضلع شرقی-غربی آن 250 متر است . حد شمالی منطقه هم مرز با جنگل حفاظت شده ای از گیاهان Dipterocarp ( گیاهان دو لپه ای بومی جنوب آسیا ، استیپول دار با برگ های متناوب از خانواده Dipterocarpaceae و راسته Theales ) می باشد .
زمین شناسی ( geology ) منطقه :
----- این اراضی بعنوان یک آبخیز کوچک شامل لایه ای از سنگ بستر ( bedrocks ) در عمق 12-10 متری خاک سطحی و بشکل موازی با آن در کلیّه شرایط توپوگرافی استقرار یافته است . سنگ های بستر یافت شده غالباً از نوع ماسه سنگ ( sandstone ) توأم با سنگ های رسی ( shales ) می باشند . این سنگ ها متعلّق به تشکیلات Khok Kruat هستند که در دوره زمین شناسی کرتاسه ( Cretaceous ) شکل گرفته اند . اطلاعات حاصل از مطالعات لیتولوژیک ( lithological ) در اعماق 10-8 متر که بکمک 9 حفره ایجاد شده بفرم شبکه پیزومتری ( piezometer network ) حاصل گردید ، نشان دهنده وجود بافت شنی تا لوم شنی است و بین این لایه تا 3/1-8/0 سطح زمین ،خاک رسی وجود دارد . خاک سطحی منطقه از خاکهای لاتریت ( laterite ) و ذرات سنگریزه بعنوان مواد همراه ساخته شده است(30) .
پستی و بلندی ها ( topography ) :
----- این منطقه عموماً بشکل ناهمواری با شیب 8/2 درصد در مسیر شمالی-جنوبی می باشد . حداقل ارتفاع آن در پائین دست 190 متر از سطح دریا ( asl = above sea level ) تا 208 متر از سطح دریا در بالاترین بخش آن هم مرز با جنگل است گواینکه میزان شیب در همه جا یکنواخت نیست .
خاک ها ( soils ) :
----- مطالعات پروفیل خاک تا عمق 5/1 متری از طریق روش های حفر گودال در 8 موقعیّت متفاوت نظیر جنگل ، اراضی کشاورزی بالادست و اراضی شالیزاری پائین دست انجام پذیرفت و نشانداد که خاک های منطقه از مواد مادری انتقال یافته ( transported ) با منشأ ماسه سنگ تشکیل شده و این مواد احتمالاً توسط آب منتقل گردیده اند و از اینرو آنها را از نوع alluvium می دانند . خاک ها اکثراً از بافت درشت یعنی شنی لوم تا لوم شنی ساخته شده اند و فاقد رس برای ایجاد دانه بندی هستند لذا آنها را Quartzipsamment نیز می گویند . بطور کلی 3 سری از خاکها در این مکان به شرح زیر وجود دارند :
1) خاکهای شالیزاری از سری Ubon ( Aquic Quartzipsamment )
3و2) خاکهای بالادست از سری های Khorat و Satuk ( Omic Paleustults )
این وبلاگ برای انتقال تحقیقات ، تجربیات و یافته های جدید پژوهشی در قالب مقالات علمی- آموزشی برای توسعه دانش کشاورزی ، افزایش توانایی های کاربران ، راهنمایی دانشجویان و علاقمندان علوم کشاورزی ایجاد گردیده است لذا از کلیه خوانندگان مطالب اين وبلاگ انتظار می رود که نظرات گرانقدرشان را برای راهنمایی اینجانب ارسال دارند . خوشحال خواهم شد اگر در نظرسنجی ها شرکت جوئید . با سپاس "اسماعيل پوركاظم"