شعر : ناتانائيل ؛ گزيده كتاب : مائده هاي زميني ؛ نويسنده : آندره ژيد
شعر : ناتانائيل
گزيده كتاب : مائده هاي زميني
نويسنده : آندره ژيد
ناتانائيل
تو به كسي مانند خواهي بود
كه براي هدايت خويش در پي نوري مي رود
كه خود در دست دارد
هر جا بروي بجز خدا نخواهي ديد
خدا همان است كه در پيش روي مااست
همچنان كه مي گذري
به همه چيز نگاه كن و در هيچ جا درنگ مكن
بخود بگو كه تنها خداست كه گذرا نيست
ايكاش ارزش در نگاهت باشد و نه در آنچه مي نگري
ناتانائيل
هوس هاي ما را سودي هست
و سيري از آنها را نيز سودي
چرا كه سيري بر ميل مي افزايد
به درستي كه هر هوسي
بيش از سلطه بر آنچه آنرا بر مي انگيزاند
ما را ارضاء مي كند
ناتانائيل
من خود را با عشق ورزيدن
به بسي چيزهاي دلپسند فرسودم
درخشش و شكوه شان
از اشتياق سوزان من به آنها سرچشمه مي گرفت
سيري ناپذير بودم
هر شوقي برايم با فرسايش عشق همراه بود
فرسايشي دلپذير
ناتانائيل
من بتو شور و شوق خواهم آموخت
اعمال ما وابسته به مااست
همچنانكه روشنايي به منبع آن
آنها ما را مي سوزانند
امّا برايمان شكوه و درخشش به ارمغان مي آورند
جان ما اگر اهميتي دارد
براي آن است كه
سخت تر از جان هاي ديگر سوخته است
ناتانائيل
زندگي در برابرمان
همچون جامي پُر از آب سرد و گواراست
جامي پُر از آب كه بيماري تب دار
آنرا بدست مي گيرد تا بنوشد
او جام را با جرعه اي در مي كشد
گرچه مي داند كه بايد درنگ كند
امّا نمي تواند
جام را از لب هاي عطشناكش دور سازد
ناتانائيل
كاش هيچ انتظاري در وجودت
رنگ هوس به خود نگيرد
بدان كه هر لحظه مي تواني خدا را
در تملك خويش داشته باشي
كاش آرزوهايت از سر عشق باشند
زيرا آرزوهاي ناشايست
هيچگاه به كار نمي آيند
منتظر هر آنچه بسويت مي آيند باش
و بيش از آنچه مقدر است
آرزو مكن
ناتانائيل
براي من خواندن اين كه :
شن هاي ساحل نرم هستند
بس نيست
بلكه مي خواهم
آنها را با پاهاي برهنه ام حس كنم
به چشم من، هر شناختي كه
مبتني بر احساس نباشد، بيهوده است
هرگز هيچ زيبايي لطيفي را در جهان نديده ام
كه بيدرنگ نخواسته باشم
تا تمامي مِهرم را نثارش كنم
ناتانائيل
عقاب از پرواز سرمست مي شود
و بلبل از شب هاي تابستان
اشك هر هيجاني مي تواند
برايت به سرمستي بدل شود
رؤياي فرداي بهتر، مايۀ شادي است
امّا من شادي هاي تصادفي را بيشتر دوست دارم
زماني چند كه از شادي سرمَست مي شوم
دوست دارم كه علت آنرا با ديگران در ميان گذارم
تا در شادي هايم شريك شوند
ناتانائيل
خوشبختي زادۀ شور و شوق است
سعادت مرهون حوادث نيست
خوشبختي آن نيست كه به هر آنچه خواستي برسي
هوس ها هرگز سيراب نمي شوند
چه بسا چشم انتظار سپيده دَمان بماني.