شعر : مرداب ؛ شاعر : نادر نادرپور
شعر : مرداب ؛
شاعر : نادر نادرپور
شب ها در آبگینۀ مرداب های سبز
آنجا که نیزه های جگن رفته تا به ماه
آنجا که ماهیان درخشان لعلگون
چشمان گشوده اند به تاریکی سیاه
آنجا که عطر وحشی گل های آبزی
پیچید در مشام خدایان تیرگی
آنجا که شهد روشن مهتاب آسمان
بر زهر شام تیره گرفتست چیرگی
آنجا که ماه می شکند در دهان موج
چون قرص آتشی که در آب افکند شرار
آنجا که خفته اند بر اطراف آبگیر
مرغابیان پیر در اندیشۀ فرار
آنجا که نوشخند پراکندۀ نسیم
چین افکند به چهرۀ مرداب آشنا
آنجا که از تپیدن امواج بیشمار
گاهی در آبِ گِل شده برگی کُند شنا
آنجا که پرندگان درشتِ بلند پای
مستانه می دوند بر امواج پُر غرور
آنجا که ناله های غریبانۀ وزغ
پیچیده در سکوت چمنزارهای دور
آنجا که پای رهگذری رانده از حیات
لغزیده بر کرانۀ نمناک آبگیر
آنجا که مُژده آورد از مرگ او هنوز
آوای نرم خَم شدن ساقه های پیر
آنجا در آن سکوت غم انگیز لایزال
آنجا که مرگ طعنه زند : کاین فرار تست
بانگی نهیب می زندم از درون دل
کاین سرنوشت تست که در انتظار تست .