شعر : "ديوانگي"

شاعر : "سيمين بهبهاني"

 

 

يارب مرا ياري بده تا خوب آزارش كنم

هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش كنم ، زارش كنم

از بوسه هاي آتشين ، وَز خنده هاي دلنشين

صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در كارش كنم

در پيش چشمش ساغري ، گيرم ز دست دلبري

از رَشك آزارش دهم ، وَز غصه بيمارش كنم

بندي به پايش افكنم ، گويم خداوندش منم

چون بنده در سوداي زر ، كالاي بازارش كنم

گويد ميفزا قهر خود ، گويم بكاهم مهر خود

گويد كه كمتر كن جفا ، گويم كه بسيارش كنم

هر شامگه در خانه اي ، چابكتر از پروانه اي

رقصم بر بيگانه اي ، وَز خويش بيزارش كنم

چون بينم آن شيداي من ، فارغ شد از سوداي من

منزل كنم در كوي او ، باشد كه ديدارش كنم

گيسوي خود افشان كنم ، جادوي خود گريان كنم

با گونه گون سوگندها ، بار دگر يارش كنم

چون يار شد بار دگر ، كوشم به آزار دگر

تا اين دل ديوانه را ، راضي ز آزارش كنم