شعر : "آتش تمنّا" ؛ شاعر : "سيمين بهبهاني"
شعر : "آتش تمنّا"
شاعر : "سيمين بهبهاني"
هواي وصل و غم هجر و شور مينا مُرد
برو ، برو كه دگر هر چه بود ، در ما مُرد
لب خموش مرا بين كه نغمه ساز تو نيست
به ناي من ، چه كنم ؟ نغمه هاي گويا مُرد
به چشم تيرۀ من راز عاشقي گم شد
ميان لالۀ او شمع شام فرسا مُرد
به دامن تو نگيرد شرار ما ، اي دوست
درون سينۀ ما آتش تمنّا مُرد
ستارۀ سحري بود عشق بي ثمرم
ميان جمع درخشيد ، ليك تنها مُرد
نديد جلوۀ او چشم آشنايي را
گلي دميد به صحرا و هم به صحرا مُرد
دريغ و درد ، مگر داستان عشقم بود
شكوفه اي كه شبانگه شكفت و فردا مُرد
ز ديدۀ كس و ناكس نهان نماند ، دريغ
چو آفتاب به گاه غروب ، رسوا مُرد
+ نوشته شده در یکشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۴ ساعت 19:3 توسط درخشش پنهــــان
|